به راستی مگر ما چگونه زندگی میکنیم که با مرگ راحت میشویم؟
ما امروزه خانه های بزرگتر، اما خانوادههای کوچکتر داریم؛
مدارک تحصیلی بالاتر، اما درک عمومی پائینتر داریم
آگاهی بیشتر، اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛
بدون ملاحظه ایام را میگذرانیم،
خیلی کم می خندیم;
خیلی تند رانندگی می کنیم،
خیلی زود عصبانی می شویم؛
تا دیروقت بیدار می مانیم ، خیلی خسته از خواب بر میخیزیم؛
خیلی کم مطالعه می کنیم؛
و خیلی زیاد دروغ می گوئیم؛
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه؛
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاهتر ؛
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم ،
بیشتر می خریم ، اما کمتر لذت می بریم ؛
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات عزیزی از یک سوی خیابان به آن سو برویم ؛
فضای بیرون را فتح کرده ایم ، اما فضای درون را نه ؛
بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم؛
عجله کردن را آموخته ایم و صبر کردن را نه.
مگر بیشتر از یک بار در زندگى فرصت داریم,,,؟
آرزوی زندگی کردن دارم براتون.
زندگی به معنای واقعی...
من خیلی حرف می زنم مگه نه ؟
البته تو هم اگه یه وختی خسته شدی
می تونی جواب ندی ناراحت نمیشم
نه راحت باش .
من جواب هرکی که تو وبم کامنت بزاره میدم . خسته هم نمیشم :)
اوهوم من سختگیرم
اگر سخت بگیرین ؛سخت میگذره
سلام خوب هستین ؟
وبلاگ زیبایی دارین خوشحال میشیم به وبلاگ ما هم بیاین و خوشحالمون کنین
نماز و روزتون قبول التماس دعا
بله مرسی
مرسی از حضورتون.چشم حتما.
نماز و روزه شما هم قبول باشه .
حرفاتون درسته
نظر من اینکه وقتی میگم با مرگ راحت میشم، چون گاهی زیر بار مسوولیتهام خسته میشم
خب بازم به هر حال داریم با این حرف به خودمون میگیم که بمیر! سریع راحت شو ! فقط بخاطر مسئولیت ها. در حالی که میتونیم با اراده قوی و ... از زندگی لذت ببریم و از مسئولیت ها خسته نشیم. چون همه ی انسان های جهان مسئولیت هایی به عهده دارن !
شایدم شما به خودتون سخت میگیرید، همه چیو آسون بگیرید و خیالتون راحت باشه .
اگر همه قرار باشه که خسته بشن و آرزوی مرگ کنن که ...